سوئد نویس

تجربیات من از زندگی در سوئد

سوئد نویس

تجربیات من از زندگی در سوئد

و بعد از مدتها.....

چقدر یکهو دلمان برای اینجا تنگ شد.

چقدر یکهو زمان زود گذشت.

چقدر یکهو اتفاقات تازه برایمان در این مدت افتاد.

و

 

.

.

.

چقدر یکهو ما مامی یک عدد نی نی گوگولی شدیم.

زین پس به نوشتن ادامه خواهیم داد.

یاد رفته نوشت

همان طور که میدانید در روزهای قبل ما حال روحی مساعدی نداشتیم.

یکی از غروب های سخت دلگیر به همسر پیشنهاد دادیم که برویم پیاده روی.همین طور که قدم میزدیم و به اطراف نگاه میکردیم.  ادامه مطلب ...

احساس نوشت

یادمان می اید روزهایی که ما ایران نشین و بودیم و برادرمان از فرنگ آمده بود.برایمان همیشه حرف میزد از آدمهایی که حالشان را هیچ چیز خوب نمیکند.

می گفت همان فرنگ ما هم که آسمانش آبی است.پر است از ایرانی هایی که حالشان خوب نیست.دل به آبی آسمان نبند که اگر قرار است شاد باشی زیر همین گنبد کبود ایران هم خوش خواهی بود.  ادامه مطلب ...

کولر گازی نوشت

صدای آلارم گوشیمان خبرمان میکند که تماسی از ایران از داریم.

این سمت خط ما هستیم و آن سمت مامان جان و خواهرمان و دختر جوانش  ادامه مطلب ...

احساس نوشت

هوا کمی گرفته است

باران میبارد.

صدای آژیر ماشین پلیس از دور به گوش میرسد. 

ادامه مطلب ...