سوئد نویس

تجربیات من از زندگی در سوئد

سوئد نویس

تجربیات من از زندگی در سوئد

روزمرگی نوشت

روز‌هایمان به سرعت پشت سرهم می‌گذرند.شکر خداوند که به مدد حضور مبارک پرنسس نمیدانیم کی روزمان شب شد و شبمان روز.

به خصوص شبهاییکه پرنسسمان خواب دوست ندارد و تازه 7صبح رضایت به خوابیدن میدهد،حسابی روز و شبمان گم میشود.

القصه که این روزها دغدغه هایمان شده ساعت شیر و شیر خشک و عاروق ....

یادش به خیر یک روزهایی تصمیم داشتیم دنیا را عوض کنیم ولی در حال حاضر مشغول عوض کردن پوشک بچه هستیم.

پرنسس فردا وقت اولین واکسنش هست و ما به شدت خودمان را مادری قوی و ریلکس نشان میدهیم ولی خدا میداند چقدر دلمان ریش ریش است .

دعا میکنیم پرنسس به راحتی این روز را پشت سر بگذارد.

دست خداوند همیشه در زندگی ات دخترکم

آمین آمین


پی نوشت:مامان های خواننده شما هم مانند ما وقتی نی نی بیدار است دوست دارید بخوابد ووقتی خواب است دلتان برایش تنگ میشود و دوست دارید بیدار شود.یا فقط ما اینگونه دیوانه هستیم؟:-\ 

از کجا نوشت

این قدر ننوشتیم که خودمان هم سردرگمیم که از کجا شروع کنیم و چه بگوییم و چه بنویسیم.

از گذشت روزگار برایتان بگوییم که به غایت پر پیچ و خم بود.

سال پیش همین حوالی نی نی گولویی در دلمان بود که ما تا مدتها نمی‌دانستیم.

فقط هی حس می‌کردیم حالمان خوب نیست.هی حالت تهوع داشتیم. و از آنجاییکه بسیار هم تنبل تشریف داریم از اینکه مدام خسته و خواب آلود بودیم تنها گمانی که نمیبردیم بارداری بود.

تا اینکه متوجه شدیم 9 هفته بارداریم و نمی‌دانستیم.

و خداروشکر که بارداری در کمال صحت و سلامتی  طی شد. البته یک عدد زایمان طبیعی سخت عوضش را درآورد و به غایت داغانمان کرد.

ولی در عوض یک دخمل شیرین تر از عسل از خداوند هدیه گرفتیم که گاهی از عشقش دلمان میخواهد سرمان را بکوبیم به طاق.

فعلا که درین شبهای سرد سوئد گرمای خانه مان شده.

و  البته متاسفانه با افسردگی بعد از زایمان گاهی دست وپنجه نرم میکنیم.

که خوب در جریان پوست کلفت ما هستید که نوید میدهد:

این نیز بگذرد.

دلمان برایتان بسی تنگ است.دوستان اعلام موقعیت بفرمایید.

و بعد از مدتها.....

چقدر یکهو دلمان برای اینجا تنگ شد.

چقدر یکهو زمان زود گذشت.

چقدر یکهو اتفاقات تازه برایمان در این مدت افتاد.

و

 

.

.

.

چقدر یکهو ما مامی یک عدد نی نی گوگولی شدیم.

زین پس به نوشتن ادامه خواهیم داد.