این قدر ننوشتیم که خودمان هم سردرگمیم که از کجا شروع کنیم و چه بگوییم و چه بنویسیم.
از گذشت روزگار برایتان بگوییم که به غایت پر پیچ و خم بود.
سال پیش همین حوالی نی نی گولویی در دلمان بود که ما تا مدتها نمیدانستیم.
فقط هی حس میکردیم حالمان خوب نیست.هی حالت تهوع داشتیم. و از آنجاییکه بسیار هم تنبل تشریف داریم از اینکه مدام خسته و خواب آلود بودیم تنها گمانی که نمیبردیم بارداری بود.
تا اینکه متوجه شدیم 9 هفته بارداریم و نمیدانستیم.
و خداروشکر که بارداری در کمال صحت و سلامتی طی شد. البته یک عدد زایمان طبیعی سخت عوضش را درآورد و به غایت داغانمان کرد.
ولی در عوض یک دخمل شیرین تر از عسل از خداوند هدیه گرفتیم که گاهی از عشقش دلمان میخواهد سرمان را بکوبیم به طاق.
فعلا که درین شبهای سرد سوئد گرمای خانه مان شده.
و البته متاسفانه با افسردگی بعد از زایمان گاهی دست وپنجه نرم میکنیم.
که خوب در جریان پوست کلفت ما هستید که نوید میدهد:
این نیز بگذرد.
دلمان برایتان بسی تنگ است.دوستان اعلام موقعیت بفرمایید.
تو همون نسوانی الان بچه داری چقدر خوب
کدوم نسوان
تبریک میگم :)
یه عالمه ممنون رها جونم
ممنون از وقتی که گذاشتین و پاسخ دادین
مبارک باشه
مرسی خاله جون.
پروسه ش برا خودتون چقدر طول کشید و از آیا طریق ویزای کاری رفتین؟ از نظر زمان و هزینه چی؟ ارزشش رو داره به نظرتون؟ من مجردم و هیچ کسم توی سوئد ندارم نگرانم.
اول از همه پاسخ آخرین جمله تون رو بگم که این تنهایی ها رو اصلااااا دست کم نگیر عزیزم.من همه ی اقوام همسرم اینجا هستن و کلی دوست و آشنا بازم تنهایی خفم میکنه.چه برسه به اینکه هیچ کسو نداشته باشی.من کشورهای انگلیسی زبانو پیشنهاد میکنم
سلام من اتفاقی وبلاگتونو دیدم سرگذشتتونو خوندم. خدا دخترتونو حفظ کنه انشالا خوشبختی و آرامشتون مستدام باشه. میشه لطفا منم رمز داشته باشم؟؟ البته اگه صلاح میدونید فکر مهاجرت بد جوری زده به سرم.
ممنون سارا جان سلامت باشی.راستش من خیلی اطلاعات مهاجرتی ندارم.نمیتونم خیلی کمکت بکنم درین زمینه متاسفانه
مبارک باشه خانم
مرسی خاله سمانه
Grattis! :)
ای جونم.تک سو میکه خاله جون
به زلاتان سلام برسون:)
آخی.عاشقشن همه